روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:
من کور هستم لطفا کمک کنید.
روزنامه
نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه
بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد
تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را
کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز روز نامه نگار به آن محل
برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از
صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو
را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز
خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به
راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی
تابلوی او خوانده میشد:
امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !
"وقتی
کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید
بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی
است. "
وحدتی
درود،
آیا میدانستید با افزودن دکمه گوگل پلاس و دریافت لایک چقدر ارزش وبلاگتان برای گوگل افزایش مییابد؟
اگر مایل به افزودن آن به وبلاگتان هستید من نسخهی اصلی (اورجینال و فاقد هرگونه ارزش تبلیغاتی) آن را برایتان در آدرس زیر فراهم نمودهام.
http://ali-hort.blogsky.com/1392/10/27/post-1063/add-google-plus-to-your-web-log
پایدار باشید
علی
واقعا تاثیر گذار بود تا وقتی سالم هستیم باید قدر سلامتی را بدانیم..