یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

روباه وخروس!!!!!!!!

خروس و شیرى باهم رفیق شده و به صحرا رفته بودند.شب که شد خروس برای خوابیدن روى یک درخت رفت و شیر هم پاى درخت دراز کشید. هنگام صبح خروس مطابق معمول شروع به خواندن کرد. روباهى که در ان حوالى بود به طمع افتاد و نزدیک درخت امده و به خروس گفت بفرمائید پائین تا به شما اقتدا کرده و نماز جماعت بخوانیم!
خروس گفت:همان طورى که مى بینى بنده فقط مؤذن هستم،  پیش نماز پاى درخت است او را بیدار کن روباه که تازه متوجه حضور شیر شده بود ،با غرش شیر پا به فرار گذشت.
خروس پرسید : کجا تشریف مى برید? مگر نمى خواستید نماز جماعت بخوانید? روباه در حال فرار گفت: دارم مى روم تجدید وضو کنم!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد