یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

لنگه به لنگست!

مربی مهدکودک میخواست چکمه های یه بچروپاش کنه ولی چکمه ها پای بچه نمیرفت بعدازکلی فشارو خم و راست شدن چکمه ها رو پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که  بچه میگه این که لنگه به لنگست!

مربی با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن بلاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد و این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشه ولی بازم بازحمتو بدبختی!!  بلاخره موفق شد که بوت ها رو پای بچه بکنه که بچه میگه این بوتها مال من نیست!!!

مربی یه نفس عمیق کشیدو سری تکون دادنو گفت آخه چی بهت بگم؟؟ دوباره با زحمت بوت هارو در آورد.

وقتی تمام شد پرسید خب حالا بوت های تو کدومه؟ بچه گفت اینا بوتهای برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره امروزمیتونم پام کنم!

مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این بوتهارو با بدبختی پاش کرد یک آه طولانی کشیدوگفت:خب حالا دستکشهات کجان؟
توی جیبت که نیستن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد