یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

لقمان حکیم


ازلقمان حکیم به فرزندش:ای جان فرزند هزارحکمت آموختم

که از آن چهارصد انتخاب کردم واز چهارصد،هشت کلمه را

برگزیدم که جامع جمیع کمالات وحکمت است.

دوچیز راهیچ وقت فراموش مکن:خدارا ومرگ را

دوچیز را همیشه فراموش کن:به کسی خوبی

کردی-کسی به تو بدی کرد.

اماچهارچیز دیگر:درمجلسی وارد شدی زبان

نگهدار،برسفره ای حاضرشدی شکم نگهدار،درخانه ای

وارد شدی چشم نگهدار،در نماز ایستادی دل نگهدار.


ارسالی:محمد حسین توحیدی

شعری بسیار زیبا برای پسران ترشیده (طنز)



پسری با پدرش در رختخواب درد ودل می کرد با چشمی پر آب


گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست

ادامه مطلب ...

حافظ و فردوسی


                فکر می کنید اگه در دوره حافظ و فردوسی و......تلفن بود اونم ازنوع منشی دار ،
                منشی تلفن خونشون چی می گفت ؟


                لطفا پس از شنیدن صدای بوق پیغام خود را بگذارید.
                ......

ادامه مطلب ...

من به اندازه یک مجلس ختم ، دوستانی دارم‎


چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز

بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند
ذکر اوصاف مرا،
که خودم هیچ نمی دانستم
نگران بودم من،
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است
گر چه دیر است، ولی فهمیدم
که عزیز است برادر، اگر از دست رود
و سفرباید کرد،
تا بدانی که تو را میخواهند
دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،
کجی روبان هم،
ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،
ما چه فامیل عظیمی داریم
رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم
همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمی دانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست
واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
و از همه خوبیهام
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
” مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم”
راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم

شعری در وصف جنس های چینی

نه تنها پیرهن از چین میاریم
که اقلامی خفن تر از چین بیاریم

برای رفع مشکل از جوانان
در این فکریم که چی از چین بیاریم!

دکانها مملو از پوشاک چینی است
از این پس رختکن از چین بیاریم

چراغ مه شکن وقتی نداریم
چراغ مه شکن از چین بیاریم!

گلاب قمصر کاشان گران است
بیا مُشک خُتن از چین بیاریم

به هر صورت به سود ماست کلا
اگر حتی لجن از چین بیاریم

به جای رستم دستان و سهراب
فامیل های جومونگ از چین بیاریم

پر طاووس در دنیا گران است
دماغ کرگدن از چین بیاریم

اگر با زلزله تهران فرو ریخت
بدم نیست یک پکن از چین بیاریم

دهنها خسته شد از نطقهامان
یدک باید، دهن از چین بیاریم

ترقه، فشفشه، باروت، موشک
خطرناکه حسن! از چین بیاریم

خلاصه جنس کشور گشته چینی
فقط مانده وطن از چین بیاریم

بیا تا دست یکدیگر بگیریم
و سر تا پا بدن از چین بیاریم

ولی، شاید، اگر، داریم، اما
یقینا، واقعا از چین بیاریم

خلاصه منفعت فعلا در این است
تا هر چی که بخواین از چین بیاریم


شعر از : مهدی استاد احمد

ارزشیابی یک مسلمان شیعه

3چیز که درقالب 30جزءآمده


3چیزرابااحتیاط بردار:


قدم،قلم،قسم


3چیزراپاک نگهدار:


جسم،لباس،افکار


3چیزرا بکاربگیر:


عقل،همت،صبر


3چیزراآلوده نکن:


قلب،زبان،چشم


3چیزرا هیچگاه فراموش نکن:


خدا،مرگ،دوست




ارسالی:سیدمهدی سعیدی مقدم