مرد ثروتمندی بود که عاشق جمع
کردن جواهرات و سنگهای قیمتی بود. یک روز مردی به ملاقات او رفت و درخواست
کرد که جواهرات را به او نشان دهد.
مرد
ثروتمند پذیرفت و پس از اجرای اقدامات شدید امنیتی، جواهرات را آوردند و
آن دو با ولع عجیبی مشغول تماشای سنگهای فوقالعاده شدند.
هنگام رفتن، مرد بازدیدکننده به مرد ثروتمند گفت: «ممنون که جواهرات را با من شریک شدی.»
مرد ثروتمند با تعجب گفت: «من جواهرات را به تو ندادم. آنها به من تعلق دارند.»
مرد
بازدیدکننده گفت: «بله البته، ما به یک اندازه از تماشای جواهرات لذت
بردیم و فقط تفاوت ما در این است که زحمت و هزینه خرید و نگهداری از
جواهرات با شماست.»