یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

راز ضریح شش گوشه

اما چرا برخلاف ضریح و مرقد امامان دیگر، ضریح مرقد مطهر سیدالشهدا(ع) شش گوشه ساخته شده است.

ادامه مطلب ...

بوی پیراهن خونین


این خبر را برسانید به کنعانیها
بوی پیراهن خونین کسی می آید....یاحسین

ادامه مطلب ...

آزمون مدیران با قلیان

نقل است شاه عباس صفوی، رجال کشور را به ضیافت شاهانه میهمان کرد و به خدمتکاران دستور داد تا در سر قلیان ها بجای تنباکو، از سرگین اسب استفاده کنند. میهمان ها مشغول کشیدن قلیان شدند و دود و بوی پهنِ اسب، فضا را پر کرد اما رجال از بیم ناراحتی‌ شاه پشت سر

ادامه مطلب ...

راه رفتن سگ روی آب

شکارچی پرنده، سگ جدیدی خریده بود. سگی که ویژگی منحصر به فردی داشت. این سگ می توانست روی آب راه برود. شکارچی وقتی این را دید نمی توانست باور کند و خیلی مشتاق بود که این را به دوستانش بگوید. برای همین یکی از دوستانش را به شکار مرغابی در برکه ای آن اطراف


ادامه مطلب ...

داستان کوتاه مجسمه و سنگ مرمر



توی یه موزه معروف سنگ های مرمر کف پوش شده بود , مجسمه بسیار زیبای مرمرینی به نمایش گذاشته شده بودند که مردم از راه های دور و نزدیک واسه دیدنش به اونجا می اومدن .

ادامه مطلب ...

توقع

یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا

که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال
طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!

ادامه مطلب ...

همیشه اتفاق بدتری هم هست...

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود،

با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده.
یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».


ادامه مطلب ...

مسئولیت مادرانه

سلام داستان امروز تقدیم به همه مادران دوست داشتنی..قلب

مادر و پدر داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مادر گفت: " من خسته ام و دیگه دیروقته میرم که بخوابم".

ادامه مطلب ...

خونه سالمندان

قلب

حامد با اصرار سوار ماشین پدرش شد .هر کاری کردند از ماشین پیاده بشه نشد که نشد. پدر و مادرش فکر میکردند اگه بفهمه بابا بزرگ رو میخوان ببرن خونه سالمندان و اون دیگه نمی تونه پدر بزرگش رو ببینه قیامت به پا میکنه.

ادامه مطلب ...

یک داستان باورنکردنی واقعی!

این داستانو یکی تعریف کرده و قسم خورده که واقعیه...
دوستم تعریف می*کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

ادامه مطلب ...

داستانی واقعی، کوتاه و آموزنده


در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. 

ادامه مطلب ...

پر چانگی


دکتری گفت که یکروز به دانشکده طب سر تشریح یکی

جمجمه استاد بپرسید ز شاگرد که:این جمجمه از کیست؟

چو شاگرد بیامد جلو وجمجمه را کرد بسی زیر وزبر

ادامه مطلب ...

سخن آموزنده

خوشبختی ما در سه جمله است : تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا

ولی حیف که ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم :حسرت دیروز، اتلاف

 امروز، ترس از فردا

وصیت نامه آلبرت انیشتین

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است،

ادامه مطلب....

 

ادامه مطلب ...

راسته که خدا از روح خودش تو بدن انسان دمید‎

چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها



ادامه مطلب......



ادامه مطلب ...

پاره آجر

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان 


کم رفت و آمدی می گذشت . ناگهان ........



ادامه مطلب.....

ادامه مطلب ...

برنده ی واقعی


 

پسر 8 ساله ی من دونده ی خوبی بود و در اکثر مسابقات مدال می آورد. روزی برای دیدن مسابقه ی او رفتم.


ادامه مطلب....

ادامه مطلب ...

مشکل شما هست به دانش آموز چه

ببینید من الان اعصابم خورده  - حقوقم کم شده - ماشینم خراب شده - اجاره خونم با قسطام عقب افتاده - دیشب با زنم دعوام شده - با برادرم قهر کردم - گربه ی همسایمون زده سر گربه ی همسایشون رو شکسته -پسرم امسال هم کنکور قبول نشده - دیوار اونا بلنده دیوار ما کوتاهه - آقای مدیر غیبتم رو زده - سرم هم خیلی درد می کنه و ......



ادامه مطلب....

ادامه مطلب ...

عشق های امروزی

روزگاریست همه عرض بدن می خواهند#


همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند#


دیو هستند ولی مثل پری می پوشند#


 گرگ هایی که لباس پدری می پوشند#


 آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند#


عشق ها را همه با دور کمر می سنجند#


 خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد#


 عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد#