-
امتحانات ورودی مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی حذف شد
پنجشنبه 19 بهمن 1396 11:52
شورای عالی آموزش و پرورش حذف امتحانات ورودی پایه هفتم برای مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی و مدارس خاص را تصویب کرد. شورای عالی آموزش و پرورش در اولین گام برای کاهش استرس و افزایش نشاط در مدارس؛ حذف امتحانات ورودی پایه هفتم برای مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی و مدارس خاص را تصویب کرد. همچنین در این شورا تصویب شد تجویز...
-
شوخیه مگه
جمعه 26 آبان 1396 21:18
گر جان به جان من کنی جان و جهان من توی سیر نمیشوم ز تو تاب و توان من تویی نظری به حال ما کن تا روم به سمت کویت دیوانه تر از دلم نیست تا شود اسیر رویت شوخیه مگه بذاری بری نمونی تو یار منی نشون به اون نشونی شوخیه مگه دلو بزنی به دریا عاشقی کنی پرسه نزنی تو شب ها شوخیه مگه بذاری بری نمونی تو یار منی نشون به اون نشونی...
-
عبید زاکانی
جمعه 26 آبان 1396 20:42
خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟»گفت :.... میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»خواستم...
-
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
دوشنبه 22 آبان 1396 06:46
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من ... از فصل های خشک گذر می کردند به دسته های کلاغان که عطر مزرعه های شبانه را برای من به هدیه می آورند به مادرم که در آینه زندگی می کرد و شکل پیری من بود و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون...
-
هفته پیوند اولیا ومربیان
جمعه 23 مهر 1395 21:31
خانه و مدرسه زمانی می توانند رسالت آموزشی و تربیتی خاص خود را به نحو مطلوب انجام دهند که هر یک شناخت تربیتی کافی داشته باشند و نقش تربیتی خاص خود را با بصیرت انجام دهند. در این راستا انجمن اولیا و مربیان هیأتی منتخب از پدران و مادران، دانش آموزان و مریبان مدرسه است که با هدف همکاری در جهت پیشبرد امور آموزش و پرورش...
-
راز خوشبختی
جمعه 19 شهریور 1395 09:48
روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند.تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختی شون رو) بفهمند. سردبیر میگه:آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟...
-
روزه
دوشنبه 31 خرداد 1395 22:07
در ماه رمضان چند جوان پیرمردی را دیدند که پنهانی غذا میخورد. به او گفتند: «ای پیرمرد مگر روزه نیستی؟» پیرمرد گفت: «چرا روزه هستم. فقط آب و غذا میخورم.» جوانان خندیدند و گفتند: «واقعاً؟» پیرمرد گفت: «بله، دروغ نمیگویم، به کسی بد نگاه نمیکنم، کسی را مسخره نمیکنم، با کسی با دشنام سخن نمیگویم، کسی را آزرده نمیکنم،...
-
مرد ثروتمندو جواهرات
چهارشنبه 26 خرداد 1395 17:05
مرد ثروتمندی بود که عاشق جمع کردن جواهرات و سنگهای قیمتی بود. یک روز مردی به ملاقات او رفت و درخواست کرد که جواهرات را به او نشان دهد. مرد ثروتمند پذیرفت و پس از اجرای اقدامات شدید امنیتی، جواهرات را آوردند و آن دو با ولع عجیبی مشغول تماشای سنگهای فوقالعاده شدند. هنگام رفتن، مرد بازدیدکننده به مرد ثروتمند گفت:...
-
دعای چوپان
پنجشنبه 6 خرداد 1395 16:20
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مردههای شما نماز میخواند؟» چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم. خودم نماز آنها را میخوانم.» مرد گفت: «خوب، لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!» چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جملهای زمزمه کرد و گفت: «نمازش تمام شد!» مرد که...
-
پیامک برای امام زمان (عج)
یکشنبه 2 خرداد 1395 11:20
ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد سوگند به هر چهارده آیه نور سوگند به زخم های سرشار غرور آخر شب سرد ما سحر می گردد مهدی به میان شیعه برمی گردد یا امام زمان انتظار هم از نیامدنت بی تاب شد ... چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی............چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن ؛ تبر...
-
دوست
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1395 17:35
نازنینا، دوست یعنی انتخاب یعنی از بنده سلام از تو جواب دوست یعنی دل به ما بستی رفیق؟ دوست یعنی یاد ما هستی رفیق؟ دوست یعنی مطلبت را دیده ام یعنی احوال تو را پرسیده ام دوست یعنی در رفاقت کاملی دوست یعنی: نیستی و... در دلی دوست یعنی: دوستی را لایقم؟ تو حقیقت، من مجازی عاشقم دوست یعنی کار و بارم خوب نیست تو نباشی،...
-
روز پدر
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 22:12
مرشدم؛ چگونه گاه بی تو بودن را، چگونه گاه غمگنانهترین دل کیهانت را، چگونه گاه غریبانهترین نگاه برزویت را، چگونه گاه جانانهترین بوسههای جانیارت را تاب آورم ... تو که خود ماه بودی و سایهات آرامش دلهای بیقرار... کاش آخرین شگردت را در حضورِ ماه در میهمانی شبهایت میآموختم ... منتظر خواهم ماند تا آن ایستگاه که دم...
-
طوطی
یکشنبه 15 فروردین 1395 23:31
مردی یک طوطی را که حرف میزد در قفس کرده بود و سر گذری مینشست. اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که به او میدادند طوطی را وادار میکرد اسم آنان را تکرار کند. روزی حضرت سلیمان از آنجا میگذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست. طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: «مرا از این قفس آزاد کن.» حضرت به مرد پیشنهاد...
-
عجایب هفتگانه جهان
سهشنبه 10 فروردین 1395 15:05
معلمی از دانشآموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرستوار بنویسند. دانشآموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشتههای آنها را جمعآوری کرد. با اینکه همه جوابها یکی نبودند اما بیشتر دانشآموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند: اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و… در میان نوشتهها کاغذ سفیدی نیز به چشم...
-
سال نو مبارک
سهشنبه 3 فروردین 1395 10:40
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان...
-
خداحافظ سال 94
پنجشنبه 27 اسفند 1394 22:23
ماهی قرمز توی تنگ بلور تن ظریفش رو هی به در و دیوار قفس شیشه ایش میزنه ..... حال منم مثل حال این ماهی قرمز کوچولو میمونه.نمیدونم چرا همیشه لحظه های آخر سال یه اضطراب و دلتنگی عجیبی دارم. شایدم یه بغض کهنه وقتی تیک تاک ساعت, شمارش معکوس تموم شدن سال کهنه رو شروع میکنه تازه یادم میاد چقـــــــــدر وقت تلف کردم چه...
-
حرف تا عمل
یکشنبه 23 اسفند 1394 20:07
مادر تنها کنج خانه نشسته بود و پسرک، بیتوجه غرق در فیسبوک، این پست را گذاشت تا لایک جمع کند: «همه هستیام مادرم.» دخترک در لاین عکس کارگری پیر را گذاشت و زیرش نوشت: «پدرای زحمتکش چند تا لایک دارن؟» همزمان پدر پیرش صدایش کرد: «دخترم ناهار آماده است.» دختر داد زد: «من میل ندارم، صد دفعه نگفتم وقتی تو اتاقم هستم انقد...
-
کفش
دوشنبه 17 اسفند 1394 19:25
پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید: «خانم، تو رو خدا یه شاخه گل بخرید.» زن در حالی که گل را از دست پسرک میگرفت، نگاه پسرک را روی کفشهایش حس کرد. پسرک گفت: «چه کفشهای قشنگی دارید!» زن لبخندی زد و گفت: «برادرم برام خریده، دوست داشتی جای من بودی؟» پسرک بیهیچ درنگی محکم گفت: «نه، ولی دوست داشتم جای برادرت...
-
نقاشی
دوشنبه 10 اسفند 1394 16:39
نقاش مشهوری در حال نقاشی یک منظره کوهستانی بود. آن نقاشی بطور باورنکردنی زیبا بود. نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشیاش بود که ناخودآگاه در حالی که آن نقاشی را تحسین میکرد، چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش هنگام عقب رفتن، پشتش را نگاه نکرد که یک قدم به لبه پرتگاه کوه فاصله دارد. رهگذری متوجه شد که نقاش چه میکند. رهگذر...
-
سرطان بی نشانه
جمعه 30 بهمن 1394 13:47
خبرگزاری تسنیم: دبیر انجمن اورولوژی ایران با اشاره به توصیف سرطانهای بینشانه، توصیههای لازم در اینباره را تشریح کرد. محمدرضا نوروزی در آستانه برگزاری روز ملی سلامت مردان- ششم اسفند گفت: سرطانهای دستگاه ادراری به ویژه سرطان پروستات از سرطانهای بدون علامت به شمار میرود و فقط با آگاهی بخشی به افراد، انجام تستهای...
-
شمس ومولانا
جمعه 30 بهمن 1394 10:34
می گویند: روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟ مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟! شمس پاسخ داد: بلی. مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!! ـ حال که فهمیدی برای...
-
با جان و دل گوش دهید
دوشنبه 26 بهمن 1394 21:13
مردی که دیگر تحمل مشاجرات با همسر خود را نداشت، از استادی تقاضای کمک کرد. به استاد گفت: «به محض اینکه یکی از ما شروع به صحبت میکند، دیگری حرف او را قطع میکند. بحث آغاز میشود و باز هم کار ما به مشاجره میکشد. بعد هم هر دو بدخلق میشویم. در حالی که یکدیگر را بسیار دوست داریم، اما نمیتوانیم به این وضعیت ادامه دهیم....
-
کرایسلر
جمعه 16 بهمن 1394 20:38
مایکل و جک، به صورت شریکی، یک مؤسسه اتومبیل کرایه داشتند. این دو در شرایط مالی بدی به سر میبردند. وضعیت کسب و کارشان وخیم بود و خبری از درآمد نبود. اختلاف نظر در مدیریت مؤسسه هم شرایط را بدتر میکرد. یک روز مایکل پیشنهاد کرد بیرون از محیط مؤسسه در یک رستوران قرار بگذارند تا در مورد ادامه کارشان تصمیم بگیرند. مایکل در...
-
بازیگر
دوشنبه 12 بهمن 1394 21:21
مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند: «چرا دیر میآیی؟» جواب میداد: «یک ساعت بیشتر میخوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمیگیرم!» یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید. مرد تدریس هم میکرد. هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به...
-
نوبتی
جمعه 9 بهمن 1394 15:17
یه روز داخل مترو صندلیم رو به یک پیرمرد نورانی دادم. در حقم دعا کرد و گفت: «جوان دعا میکنم پیر شی اما هیچ وقت نوبتی نشی.» سوال کردم: «حاجی نوبتی دیگه چیه؟» گفت: «فردا که از کار افتاده شدی و قدرت انجام کارهای عادی روزانهات رو نداشتی، بین بچههات به خاطر نگهداریت دعوا نشه که امروز نوبت من نیست و نوبت تو هست.»
-
صبحت بخیر عزیزم
چهارشنبه 30 دی 1394 18:05
شانزده ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ که ﻋﺎﺷﻖ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺷﺪﻡ. ﭼﻨﺎﻥ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪﻭﺍﺭ ﻋﺎﺷﻖ آﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻭ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻦ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺮﻭﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺭﻓﺘﯿﻢ، ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻨﺎﯼ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﻭ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺩﯾﭙﻠﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﭘﺲ ﺍﺯ آﻥ ﺑﺎ...
-
من معلّم هستم
جمعه 25 دی 1394 13:37
هرشب از آینه ها میپرسم : به کدامین شیوه ؟ وسعت ِ یاد ِ خدا را بکشانم به کلاس؟ بچه ها را ببرم تا لب ِ دریاچه یِ عشق؟ غرق ِ دریایِ تفکّر بکنم؟ با تبسّم یا اخم؟ «من معلّم هستم» نیمکت ها نفس ِ گرم ِ قدمهایِ مرا میفهمند بال هایِ قلم و تخته سیاه رمز ِ پرواز ِ مرا میدانند سیب ها دست ِ مرا میخوانند «من معلّم هستم» درد ِ...
-
قدیما.........
جمعه 18 دی 1394 22:35
قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺣﺘﻲ ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭼﺸﻢ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎﻱ ﻛﺴﻲ ﺟﻠﻮ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ،ﺣﺮﻓﻲ ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻛﺴﻲ ﻧﺒﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ،ﮊﻟﻪ ﻭ ﭘﺎﻱ ﺳﻴﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮ ﺑﻮﺩ. ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺗﺮﺷﻲ ﻭﺁﺵ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻝ...
-
نیما یوشیج
یکشنبه 13 دی 1394 16:15
ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﯿﺸﮑﺴﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ ! ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!! ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ...
-
اپل .............
چهارشنبه 9 دی 1394 09:44
سالها پیش پسربچه ی فقیری ازجلوی یه مغازه ی میوه فروشی رد میشد که بطور اتفاقی چشمش به میوه های داخل مغازه افتاد، صاحب مغازه که پسرک را تو اون حال دید دلش سوخت ورفت یه سیب ازروی میوه ها برداشت و دادبه پسربچه.پسربچه باولع زیادسیب رابه دهانش بردو خواست یه گازمحکم به سیب بزند که یه فکری به ذهنش خطورکرد، اون باخودش گفت...