یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

کوتاه و پر معنی

چند تا دوسم داری ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید

چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم... ولی وقتی تو

ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم :یکی !!! میدونی چرا

 ؟چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت

کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین

 ؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ...

مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی ... وسعت

عشق من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا

همیشه یکی دوستت دارم


روی ادامه مطلب کلیک کنید

روی ادامه مطلب کلیک کنید

 


امشبم بی کس و یاور به سحر خواهم برد


به گمانم شب دیگر دل من خواهد مرد...


یک سبد لاله سرخ ؛ و گل نرگس و یاس و گل رز ؛ به تقدیم که دنیای منی...

سلام ای آشنا با رنگ خونم

سلام یاری که من بی تو زبونم

فراموشم مکن ای جان ز یادت

که بی تو من فقط یک استخونم

اتل متل یه قایق

               مثل گل شقایق

دوست دارم عزیزم

               تو همه دقایق









رفاقت به معنی حضور در کنار فردی دیگر نیست بلکه به معنی حضور در درون اوست

 


واسه دیدن نور به خورشید نگاه کن..واسه دیدن زیبایی به طبیعت نگاه کن...واسه دیدن عشق به ماه نگاه کن...اگه هم خواستی سه تاشو با هم ببینی به آینه نگاه کن

 


میدونی زیباترین خط منحنی دنیا چیه ؟
.

لبخندی که بی اراده رو لبای یک عاشق نقش می بنده تا در نهایت سکوت
فریاد بزنه :دوستت دارم

 


اگه کسی دوستت داشت لازم نیست بهت بگه دوست دارم . اون با گفتن جمله ی مواظب خودت باش ثابت می کنه که دوستت داره ... . مواظب خودت باش

 


محبت مثل سکه می مونه که اگه تو قلکه قلبه کسی بیفته نمیشه بیرون اوردش اگه هم بخوای درش بیاری باید اونو بشکونی






      به خود آ

نه مرادم ، نه  مریدم
نه پیامم ، نه کلامم
نه سلامم ، نه علیکم
نه سپیدم ، نه سیاهم
نه چنانم که توگویی ، نه چنینم که تو خوانی
نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم ، نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته و برده ی دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستاده پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم ، نه بهشتم
چنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نگفتم ، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم

حقیقت نه به رنگ است و نه بو
نه به های است و نه هو
نه به این است و نه او
نه به جام است و سبو

گر به این نقطه رسیدی
به تو سربسته و در پرده بگویم
تا کسی نشنود این راز گهربـار جهان را
آنچه گفتند و سرودند تو آنی
خود تو جان جهانی
گر نهانی و عیانی
تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطه عشقی
تو اسرار نهانی
همه جا تو
نه یک جای
نه یک پای
همه ای
با همه ای
همهمه ای
تو سکوتی
تو خود باغ بهشتی
تو به خود آمده از فلسفه چون و چرایی
به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی
همه در افلاک بزرگی
نه که جزئی
نه چو آب در اندام سبوئی
خود اویی
به خود آی ...
تا به درخانه متروکه هرکس ننشینی
و به جز روشنی شعشعه پرتو خود ، هیچ نبینی
و گل وصل بچینی
به خود آ ...

نظرات 1 + ارسال نظر
محسن جمعه 7 مهر 1391 ساعت 09:46

میدونستی خودتم جزء یکیها هستی.

باورکن که حقیقتو گفتم.

عیدت مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد