یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

از زندگانیم گله دارد جوانیم



از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده‌ی جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده‌ی جرس کاروانیم
گوش زمین به ناله‌ی من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
ای لاله‌ی بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتی که آتشم بنشانی، ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

 


استاد شهریار

نظرات 3 + ارسال نظر
توحیدی چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 22:29

ای صبا گر بگذری از کوی مهر افشان دوست


یار مارا کن سلامی،دل همیشه تنگ اوست.

دوست چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 22:33

دوستی گندمکی هست که در معبد یاد

چون که با خوشه ذخیره است به آفت نرود.

خاطره چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 22:37

یادشون بخیر....

خیلی از خاطراتم رو زنده کردی ومنو بردی به اون قدیم قدیما

چه آوازهایی با این شعر ساختند و رفتند.

امیدوارم یاد آور ایام خوش گذشته ی شما همچنان باشم.ممنون از اظهار لطفتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد