ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسهای نفیس و قدیمی دارد که در گوشهای افتاده و گربه در آن آب میخورد.
دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت
مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن مینهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی
داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت: چند میخری؟ گفت: یک درهم.
رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقهفروش داد و گفت: خیرش را ببینی.
عتیقهفروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است
در راه تشنهاش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان
من به این وسیله تا به حال پنجاه گربه فروختهام. کاسه فروشی نیست.
هرگز فکر نکنید دیگران احمقند
بله حتما هرکسی به نوبه خود از یک هوش نسبی برخوردار است ......
واین هم چند نکته خوب
به خاطر میخی نعلی افتاد.
به خاطر نعلی سواری افتاد.
به خاطر سواری جنگی شکست خورد
وبه خاطر جنگی مملکتی ویران شد
وهمه اینها به خاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود
بابا تو دیگه کی هستی