یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

استقبال از پدر


یادمه قدیما وقتی بچه تر از الانم بودم

وقتی بابام میومد خونه از سر کار

نزدیکای غروب

بدو بدو میرفتم به استقبالش

تا اگر خوراکی چیزی آورده ازش بگیرم

یا وقتی ازش پول میخواستم میگفت برو ببین تو جیب کتم پول خورد هست وردار

همیشه هم توی جیبش پول خورد بود

اون موقع هم آلاسکا بود سه تومن

بستنی قیفی بود 5 تومن

میرفتم فوری بستنی میخریدم


برام جالبه هیچ وقت یادم نمیاد بابام تو لحظه ی اومدن به خونه

بد اخلاق بوده باشه

با اینکه خیلی خسته بود


نمیدونم شاید همه ی پدرا این لحظه رو دوست داشته باشن!

نظرات 1 + ارسال نظر
علی جمعه 30 فروردین 1392 ساعت 22:18

خیلی جالب بود

ممنون که لطف دارید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد