یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

انتخابات ...........

داشتم فکر میکردم که گوشیم زنگ خورد دیدم شماره دوستم ....... بود،جواب دادم و بعد از سلام و احوالپرسی گفتم .......جان چه خبر؟گفت حاجی یه برنامه تبلیغاتی دارم برات عالی،گفتم خیلی هم خوب،حالا برنامت چیه؟گفت که یک مقدار خودکار بگیر و اسمتو روشون حک کن بده بیارن تا بدم دست مردم که خیلی جواب میده،منم فردای اون روز یکی از دوستان رو فرستادم دنبال این قضیه، تا عصر زحمتشو کشید و براش فرستاد،همین که دوستم خبر داد منم فوراٌ زنگ زدم جمال و گفتم ببینم چیکار میکنی،اونم با همون فیگور همیشگی و اعتماد به نفس بالا گفت خیالت تخت،بعد از یه مدتی که اومدم شهرمون هر جایی میرفتم و یا به دوستان سر میزدم چشمم رو به جیب پیرهنشون میدوختم تا ببینم اثری از خودکارا هست یا نه،که حقیقتا هیچی نمیدیدم،بعد از جویا شدن این موضوع فهمیدم که دوستم همه رو داده بود به دانش آموزان ابتدایی یا به قول ما انتخاباتی ها به اونایی که رای ندارند،با خودم گفتم اشکال نداره حداقل میتونم یه چشم انداز هفت هشت ساله داشته باشم برای دوره های بعد،البته اگه جوهر خودکار ها تمام نکنه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد