یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

هیزمشکن و فرشته (طنز)

روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بود، تبرش افتاد تو رودخونه...

در حال گریه کردن بود که یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟

هیزم شکن گفت که تبرم تو رودخونه افتاده ؛ فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن

پرسید : آیا این تبر توست؟!

هیزم شکن جواب داد: نه !

فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟!

دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه!

فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟!

این دفعه هیزم شکن جواب داد: آره خودشه این تبر خودمه !

فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد...

یک روز وقتی هیزم شکن داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد تو آب !

هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که : باز چی شده که گریه می کنی؟

هیزم شکن جواب داد: اوه فرشته، زنم افتاده توی آب ؛ به دادم برس !!!

فرشته رفت زیر آب و با Jennifer Lopez  برگشت و پرسید زنت اینه

هیزم شکن فریاد زد: آره ؛ خودشه !!

فرشته عصبانی شد و گفت : مردیکه خجالت بکش ؛ این نامردیه !

هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته منو ببخش؛ سوء تفاهم شده! آخه می دونی، اگه می گفتم "نه" تو می رفتی و با Angelina Jolie  بر می گشتی !!!

و اگه باز هم "نه" میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم میومدی و من هم می گفتم آره و اونوقت تو هر سه رو با هم به من می دادی!!

اما فرشته جونم ، من یه آدم فقیر و پیر هستم و عمرا توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم ؛ و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد