یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

لطف خدا

تو تبریز یه زوج سوار ماشین میشوند
پدر در جلوی ماشین مینشیند و مادر و بچه در عقب ماشین . بعد از مدتی بچه اصرار می کند که در جلوی ماشین بنشیند پدر و مادر قبول نمی کنند که بعد از اینکه این بچه خیلی اصرار می کند پدر و مادر قبول می کنند و بچه به تنهایی در جاوی ماشین می نشیند.
بعد از مدتی ماشینی که میلگرد بر پشت داشت جلوی این ماشین بود که ناگهان یکی از میلگرد ها به سوی تاکسی می آید و به طرفی می رود که بچه نشسته بود ولی به بچه برخورد نمی کند چون قد بچه کم بود و میلگرد بالای سر او قرار می گیرد
این داستان یک داستان واقعی است و لطف و رحمت خداون را نشان می دهد و می فهماند که بچه نیزبعد از دستور خداوند این کار را میکند.

نظرات 1 + ارسال نظر
همیار بلاگ اسکای چهارشنبه 2 مرداد 1392 ساعت 18:11 http://blogchi.ir

سلام دوست عزیز
با آموزش امکانات جدید بلاگ اسکای بروز هستیم.
ابزارهای : نظرسنجی،لایک مطالب، قرار دادن نظرات زیر مطالب و ... .
موفق باشید.

همیار بلاگ اسکای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد