ملا دو زن داشت. روزی هر دو زن نزد ملا آمده و پرسیدند: «کدام یک از ما را بیشتر دوست داری؟»
ملا
خیلی سعی کرد که هر دو آنها را راضی نگاه داشته و باعث رنجش هیچ یک نشود.
بنابراین با اصرار گفت که هر دو را به یک اندازه دوست دارد. ولی زنها راضی
نمیشدند و پرسش خود را تکرار میکردند. بالاخره زن جوانتر پرسید: «اگر
ما هر دو با شما سوار قایق باشیم و قایق در رودخانه برگردد، برای نجات کدام
یک از ما اقدام میکنی؟»
ملا هر چه سعی کرد جوابی نیافت. بالاخره رو به زن قدیمیاش کرد و گفت: «گمان دارم شما کمی شنا کردن بلد باشید.»
یکی بود.........