یادگارمن
یادگارمن

یادگارمن

از شهدا

برای رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن،
داوطلب زیاد
قرعه انداختند افتاد بنام یک جوان.
همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد!
گفت چکار دارید بنامش افتاده دیگه،
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوان .
جوان بدون درنگ خودش رو با صورت انداخت روی سیم خاردار.
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان.
همه رفتن الا پیرمرد!
گفتن بیا!
گفت نه شما برید من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش.
مادرش منتظره!

شهدا شرمنده ایم
شهدا دعا داشتند، ‎ادعا نداشتند. نیایش داشتند، نمایش نداشتند. حیا داشتند، ریا نداشتند. رسم داشتند، اسم نداشتند.
*شادى روحشان صلوات
شهدای سوم خرداد
خرمشهر

نظرات 1 + ارسال نظر
habib دوشنبه 5 خرداد 1393 ساعت 00:15 http://7group.blogsky.com/

سلام

ممنون از حضورت دوست من

قلم بسیار روان وزیبایی داری

خوشحال میشم با هم تبادل لینک کنیم
اگر دوس داشتین منو با نام وبم لینک کن

بگو با چ اسمی لینکت کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد