پیرزن ازصدای خروپف
هر شب پیرمرد شکایت داشت، پیرمرد هرگزنمی پذیرفت. شبی پیرزن آن صدا را ضبط
کرد که صبح حرفش را ثابت کند . اما صبح پیرمرد دیگر هرگز بیدار نشد و آن
صدای ضبط شده لالایی هرشب پیرزن شد ...
قدر لحظات هر چند سخت کنار هم بودن رو بدانیم .
مادر مثل مداد میمونه هر لحظه تراشیده شدن و تموم شدنش رو میبینی.
اما پدر مثل خودکاره . شکل ظاهریش تغییر نمیکنه فقط یکدفعه میبینی دیگه نمی نویسه...
تا هستند قدرشونو بدونید...
به افتخارشون همه کپی کنید
اینم ب عـــشــــــق پدر و مادرمون. که به اندازه تمام دنیا دوستشون داریم
سلام ای کاش ما هم عکس وصدای معاونمون را داشتیم هرچند که جاش همیشه در قلب ماست
سلام سید علیرضا : جملات ونکته های اجتماعی خوبی رو اشاره میکنی هر وقت وارد وبلاگت میشم جرقه وهشدار خوبی میدی امیدوارم کامت شیرین قدمت استوار وقلمت همیشه پند آمیز باشد